گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
درس سیزدهم جنگ حنین …، و سریه امیر المؤمنین به فلس







اشاره
هدفهاي آموزشی
انتظار میرود با مطالعه این درس:
- به چگونگی وقایع جنگ حنین پی ببریم.
- با نقش امیرالمؤمنین (ع) در جنگ حنین آشنا شویم.
- نقش زنان در جنگ حنین را بدانیم.
- به نقش فرشتگان در یاري سپاه اسلام پی ببریم.
- چگونگی محاصره طائف را بدانیم.
- با نقش حضرت علی (ع) در محاصره طائف آشنا شویم.
- با چگونگی اسلام آوردن شعراي بزرگ جاهلیت آشنا شویم.
- چگونگی سریه امیرالمؤمنین به فلس را بدانیم.
در این درس به توضیح جنگ حنین، علت وقوع آن، فرار سپاه اسلام از میدان جنگ، رشادت حضرت علی (ع) در این جنگ،
پایداري زنان

صفحه 185 از 305 درس سیزدهم جنگ حنین …، و سریه امیر المؤمنین به فلس
ص: 174
شیردل، یاري فرشتگان، جنگ طائف، اسلام آوردن دو تن از شعراي بزرگ جاهلیت، درگذشت زینب دختر پیامبر، تولد ابراهیم
فرزند پیامبر، سریه امیرالمؤمنین به فلس و اسلام آوردن عدي فرزند حاتم طایی رئیس قبیله طی خواهیم پرداخت.
جنگ حنین
جغرافینویسان و مورخان قدیم در تعیین مکان حُنَین اختلاف دارند و به خوبی نتوانستهاند جایگاه آن را نشان بدهند. مسعودي در
471 گوید: / التنبیه والاشراف/ 234 گوید: حنین در کنار ذيالمجاز و فاصله آن تا مکه سه شب راه است. مؤلف معجم ما استعجم 1
درهاي است نزدیک طائف. مؤلف معالم الاثیره/ 104 میگوید در حدود چهار فرسنگی شرق مکه قرار دارد. محمد حمیدالله
حیدرآبادي که چندین بار به آن مناطق سفر و از نزدیک آنجا را مشاهده کرده و حتی یک بار با چارپا آن سرزمین را گشته در
کتاب رسول اکرم در میدان جنگ/ 150 گوید: حنین در نزدیکی مکه نیست، زیرا وي بعید میداند که دشمن اینقدر به مکه
نزدیک شده باشد و نیز میگوید این مکانی که من دیدم نمیتواند سپاه دوازده هزار نفري اسلام را در خود جاي داده باشد. او
معتقد است که حنین در ده یا سیزده فرسنگی مکه بوده است. مؤید نظر وي نصوصی است که میگوید فاصله حنین تا مکه سه شب
راه بوده است.
باري، پس از شکست و تسلیم قریش که سروري و رهبري سیاسی سایر گروهها را با خود داشت و طوایف و قبایل اطراف مکه
تحت سلطه فکري و سیاسی آنان بود، نباید تحرکاتی از ناحیه دیگران صورت

صفحه 186 از 305 جنگ حنین
ص: 175
میگرفت، با این حال تحرکاتی از سوي قبیله هَوازِن و ثَقِیف که معروف به شجاعت و جنگاوري بودند شکل گرفت. به روایت
70 قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده گمان کردند به جنگ آنان میآید، از اینرو / طبري 3
نیروهاي خود را جمع کردند. قبیلههاي نَصْ ر، جُشَم، سَ عْد و گروهی از بنیغَیلان با هَوازِن و ثَقِیف همراه شدند. بَغَوي در معالم
324 گوید: سپاه هوازن و ثقیف چهار هزار نفر بوده است. فرمانده کل آنان مالک بن / 261 و نویري در نهایۀ الارب 17 / التنزیل 2
عوف جوان مغروري بود که بیش از سی سال نداشت.
حرکت سپاه کفر
80 قبایل هوازن و ثقیف با کلیه اموال و خانمان خود حرکت کردند و در درّه اوْطاس فرود آمدند، دُرید بن / به روایت ابناسحاق 4
صِمَّه پیرمرد باتجربه و بزرگ طایفه بنی جُشَم که نابینا بود پرسید چرا صداي شتران و خران و گریه کودکان و آواز گوسفندان به
گوشم میرسد؟ گفتند مالک بن عوف مردم را با اموال و زنان و کودکان کوچانده است. پرسید مالک کجاست؟ گفتند این مالک
است. گفت اي مالک چرا من صداي شتر و خر و گاو و گوسفند و گریه کودکان را میشنوم؟ مالک گفت مردم را با اموال و زنان
و فرزندانشان آوردهام. پرسید چرا؟ گفت زن و فرزند و اموال هر مردي را پشت سر وي قرار دادم تا از آن دفاع کنند. دُرید دست بر
هم زد و گفت این بزچران را چهکار به جنگ! مگر چیزي میتواند فراري را برگرداند؟!
آنگاه رو کرد به مالک و گفت اینان را به جایگاهشان بازگردان

صفحه 187 از 305 حرکت سپاه کفر
ص: 176
سپس با کمک مردان اسبسوار با مسلمانان جنگ کن، اگر پیروز شدي کسانی که پشت جبهه هستند به تو ملحق خواهند شد و
اگر شکست خوردي خاندان و اموالت محفوظ خواهد ماند. مالک از این گفتار خشمگین شد و گفت به خدا قسم این کار را
نمیکنم، تو پیر شدهاي و عقلت هم فرتوت گشته است. سپس گفت اي گروه هوازن یا از من اطاعت کنید یا بر این شمشیر تکیه
میکنم تا از پشتم به در آید! گفتند همگی از تو اطاعت میکنیم. گفت هرگاه مسلمانان را دیدید شمشیرها را از غلاف بکشید و
یکباره هماهنگ و دستهجمعی حملهور شوید. سپس حرکت کردند تا به درّه حنین رسیدند و در آنجا موضع گرفتند.
به سوي حنین
889 رسول خدا (ص) چون خبر تحرکات هوازن را شنید عبدالله بن ابیحَدْرَد اسْلَمی را / 82 و واقدي 3 / به روایت ابن اسحاق 4
براي کسب خبر فرستاد. او بهطور ناشناس به میان آنان رفت و گفتگوهاشان را شنید و پس از بررسی و تحقیق نزد حضرت بازگشت
و صحت اخبار جنگ را تأیید کرد. رسول خدا (ص) پس از فتح مکه که در روز جمعه بیستم رمضان رخ داد پانزده روز در آنجا
توقف کرد، آنگاه تصمیم به سرکوبی هوازن و ثقیف گرفت. عَتّاب بن اسید را به عنوان امیر مکه و معاذ بن جَبَل را براي تعلیم
احکام در مکه گذاشت و تعدادي زره از صفوان و تعدادي نیزه از نوفل بن حارث عاریه گرفت و با دوازده هزار نیرو که دو هزار
نفر آنان از مشرکان تازهمسلمان بودند با دویست اسب روز شنبه ششم شوال به سوي حنین حرکت کرد. ابوبکر از فزونی سپاه دچار

صفحه 188 از 305 به سوي حنین
ص: 177
شگفت و غرور شد و گفت امروز از کمی سپاه شکست نخواهیم خورد. آیه بیست و پنج سوره توبه به این مطلب اشاره دارد.
گروهی از سران قریش نیز همراه پیامبر حرکت کردند تا ببینند کدام گروه پیروز میشود که در هر صورت از غنایم بهرهمند شوند،
در عین حال بدشان نمیآمد که محمد و یارانش شکست بخورند.
فرار سپاه اسلام
895 گوید: / به روایت امتاع الاسماع/ 404 پیامبر شب سهشنبه دهم شوال به حنین رسید، شب را درآنجا بهسر برد. واقدي 3
سحرگاهان سپاهیان اسلام را صفآرایی کرد و پرچمها را به پرچمداران داد و پرچم بزرگ را به دست علی (ع) سپرد. سپس بر
استر سفید خود دُلْدُل سوار شد و دو زره پوشید و کلاهخود بر سر گذاشت. مالک شبانگاه نیروهاي خود را در کمینگاههاي دره
حنین پنهان کرد و آماده جنگ ساخت. نیروهاي او در تنگناهاي دره حنین موضع گرفتند. در تاریکی صبح که سپاهیان اسلام داخل
دره حنین شدند ناگهان نیروهاي مالک از کمینگاههاي خود خارج شده و بر مسلمانان یورش برده و بیدرنگ همه را تیرباران
کردند. سپاه اسلام با حمله غیرمنتظره و غافلگیرانه مواجه شد و نتوانست تعادل و ثبات خود را حفظ کند. نخست بنیسُلیم که به
فرماندهی خالد بن ولید در مقدمه سپاه بودند پا به فرار گذاشتند، پس از آن اهل مکه و سپس عموم مسلمانان گریختند.
473 گوید: عدهاي تا مکه گریختند و مردم را از جنگ رسول خدا مطلع ساختند. عَتّاب بن اسید و معاذ بن / مؤلف سبل الهدي 5
جَبَل غمگین و

صفحه 189 از 305 فرار سپاه اسلام
ص: 178
عدهاي از مردم مکه خوشحال شدند و اظهار شماتت کردند. برخی نیز گفتند عرب به دین پدران خود برمیگردد.
553 گوید: جز چهار نفر همه مسلمانان گریختند. بسیاري از مورخان از جمله شیخ مفید در ارشاد/ 74 / ابن ابیشیبه در المصنّف 8
نوشته است همه فرار کردند جز ده نفر، نه نفر از بنیهاشم و دهمین آنان ایمَن بن امّایمَن بود که شهید شد. مالک بن عُباده غافغی
گوید:
لَمْ یُواسِ النَّبِیَّ غَیْرُ بَنِی هاشِمٍ عِنْدَ السُّیُوفِ یَوْمَ حُنَیْن
هَرَبَ النّاسُ غَیْرَ تِسْعَۀِ رَهْطٍ هُمُ یَهْتِفُونَ بِالنَّاسِ أَیْن
روز حنین در مقابل شمشیرها جز بنیهاشم کسی در برابر پیامبر ایثار نکرد. جز یک گروه نه نفري همه مردم گریختند، آنان به مردم
بانگ میزدند کجا میروید؟!
عباس بن عبدالمطلب نیز گفته است:
نَصَرْنا رَسُولَ الِله فی الْحَرْبِ تِسْعَۀٌ وَ قَدْ فَرَّ مَنْ قَدْ فَرَّ عَنْهُ فَأَقْشَعُوا
وَ عاشِرُنا لاقَی الْحَمامَ بِنَفْسِهِ لِما مَسَّهُ فِی الِله لا یَتَوَجَّعُ
ما نه نفر رسول خدا را در جنگ یاري کردیم، در حالی که گریختند آنان که از نزد او گریختند و پراکنده شدند، دهمین ما (ایمن
ابن امایمن) مرگ را دیدار کرد و از آنچه در راه خدا به او رسیده بود اظهار درد نمیکرد.
نه نفر استوار و ثابتقدم عبارت بودند از علیبن ابیطالب، عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، ابوسفیان بن حارث، نوفل بن
حارث، ربیعۀ بن حارث، عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلب، عُتْبَه و مُعَتِّب پسران ابولهب.

صفحه 190 از 305 فرار سپاه اسلام
ص: 179
86 گوید: در این هنگام گروهی از سران قریش زبان به شماتت گشودند، ابوسفیان بن حرب که تیرهاي قمار را در / ابناسحاق 4
تیردان خود پنهان کرده و همراه داشت میگفت این فراریان تا کنار دریا میگریزند. کَلَدَة بن حَنْبَل برادر مادري صفوان گفت
امروز سحر باطل شد. صفوان به او تندي کرد و گفت خاموش باش خدا دهانت را بشکند! شیبۀ بن عثمان عَبْدَرِي که پدرش در
جنگ احد کشته شده بود گفت امروز انتقام خون پدرم را میگیرم، امروز محمد را میکشم! رسول خدا (ص) چون فرار مردم را
دید به عباس که صداي بلندي داشت دستور داد تا آنان را صدا بزند. عباس فریاد میزد: اي اهل پیمان شجره! اي اصحاب بقره!
کجا فرار میکنید؟!
پیکار امیرالمؤمنین
به روایت شیخ مفید/ 75 مرد بیباك و متهوّري از قبیله هوازن به نام ابوجَرْوَل سوار بر شتر سرخموي شده و پرچم سیاهی را بر سر
نیزه بلندي زده بود و بیمحابا پیشاپیش سپاه دشمن میآمد. هرگاه بر مسلمانان چیره میشد آنان را رها نمیکرد و هرگاه یارانش از
اطراف وي کنار میرفتند پرچم را براي کسانی که پشت سرش بودند بلند میکرد و آنان به دنبالش میآمدند و چنین رجز
میخواند:
أَنا أَبُوجَرْوَلَ لا بَراحَ حَتّی نُبِیحَ الْیَوْمَ أَوْ نُباحَ

صفحه 191 از 305 پیکار امیرالمؤمنین
ص: 180
من ابوجرولم، میدان جنگ را رها نخواهم کرد تا آنکه امروز اینان را نابود کنیم و یا خود نابود شویم.
علی (ع) به سوي او رفت و ضربتی به پشت شتر زد و او را به زمین انداخت. سپس با ضربتی دیگر او را به دو نیم کرد و چنین رجز
خواند:
قَدْ عَلِمَ الْقَوْمُ لَدَي الصَّباحِ أَنِّی فِی الْهَیْجاءِ ذُو نِصاحِ
همانا این گروه در صبحگاهان نبرد میدانند که من در میدان جنگ خیرخواه هستم.
/ با کشته شدن ابوجَرْوَل سپاه دشمن رو به هزیمت گذاشت و مسلمانان فراري به سوي رسول خدا بازگشتند. به روایت کلینی 8
376 ، شیخ مفید/ 76 و مقریزي/ 408 علی (ع) به تنهایی چهل نفر از قهرمانان دشمن را کشت. به روایت شیخ طوسی در امالی/ 575
و مقریزي در امتاع الاسماع/ 408 فضل بن عباس گوید: پدرم در آن روز که مردم پراکنده شده بودند نگاهی کرد علی را در بین
ثابت قدمان ندید، با ناراحتی گفت آیا در مثل این موقع باید پسر ابوطالب جان خویش را از رسول خدا (ص) دریغ ورزد و حال
آنکه او در مواقع سخت و بحرانی تنها یاور پیامبر بود؟! گفتم این چه سخنانی است که درباره برادرزادهات میگویی، آیا او را
نمیبینی که در میان گرد و غبار جنگ است؟! عباس گفت پسرم نشانی او را برایم بگو. گفتم او چنان و چنین است. گفت آن برق
چیست؟ گفتم آن برق شمشیر اوست که در بین پهلوانان میچرخد.

صفحه 192 از 305 پیکار امیرالمؤمنین
ص: 181
عباس گفت خود جوانمرد است و پسر جوانمرد، عمو و دایی فدایش باد! فضل گوید علی بن ابیطالب در آن روز چهل مرد
جنگجو را از میان به دو نیم کرد و ضربات او سخت کشنده بود.
زنان شیردل
903 گوید: امعُماره، امسُلیم، امسَلیط و امحارث زنان قهرمانی بودند که شمشیر به دست گرفته و قهرمانانه پایداري / واقدي 3
کردند. امعماره (نُسَ یبَه) با فریاد به انصار میگفت: این چه کار زشتی است، شما را چه به فرار؟! آنگاه یکی از مردان هوازن را
287 نسیبه بر صورت فراریان خاك میپاشید و میگفت: کجا فرار میکنید؟! آیا / کشت و شمشیرش را برداشت. به روایت قمی 1
از خدا و رسولش فرار میکنید؟! عمر از کنار او گذشت. نسیبه به او گفت: واي بر تو این چه کاري بود که انجام دادي؟ عمر گفت
904 این مطلب را امحارث به عمر گفت. / این کار خداست. به روایت واقدي 3
با پایداري رسول خدا (ص) و دعوت سپاه اسلام به بازگشت، مسلمانان یکی پس از دیگري بازگشتند تا آنکه شمار آنان به صد
نفر رسید و جنگ دیگر بار شدت گرفت. پیامبر روي رکاب زین ایستاد و فریاد زد:
.« الآنَ حَمِیَ الْوَطِیسُ »
هم اکنون تنور جنگ داغ شد!
142 گوید: پیامبر در آن روز مشتی خاك از روي زمین / بیهقی 5

صفحه 193 از 305 زنان شیردل
ص: 182
1540 علی به دست او داد و آن را به صورت مشرکان پاشید و فرمود: / برداشت و یا به روایت روضۀ الصفا 4
.«! ارْجِعُوا شاهَتِ الْوُجُوهُ »
بازگردید صورتهایتان زشت باد!
همه پا به فرار گذاشتند و کسی نماند جز آنکه از چشمدرد مینالید و چشمهاي خود را میمالید. با صلابت و استواري رسول خدا
و رشادت امیرالمؤمنین و نزول فرشتگان مشرکان زن و فرزندان و اموال خود را در میدان جنگ برجاي گذاشته و رو به هزیمت
473 هنوز شب فرا نرسیده بود که خبر پیروزي پیامبر به مکه رسید. / نهادند و به گفته سبل الهدي 5
فرمان عمومی در حفظ جان اسیران
شیخ مفید/ 76 گوید: روز که بالا آمد و مشرکان شکست سختی متحمل شدند رسول خدا (ص) دستور توقف جنگ را صادر کرد
.« هیچ اسیري از دشمن نباید کشته شود » : و با فریاد رسا اعلام کرد
مردي به نام ابن اکْوَع که قبلًا در فتح مکه جاسوس طایفه هُذَیل بر ضد مسلمانان بود اسیر شد. او که براي پناه گرفتن به سوي مردي
از انصار روانه بود، عمر وي را دید و به مرد انصاري گفت: این دشمن خدا بر ضد ما جاسوسی میکرد، هماینک اسیر است پس او
را بکش. مرد انصاري نیز بیدرنگ گردن وي را زد! این خبر به پیامبر رسید. حضرت سخت ناراحت شد و فرمود:

صفحه 194 از 305 فرمان عمومی در حفظ جان اسیران
ص: 183
.«!؟ أَلَمْ آمُرْکُمْ أَلّا تَقْتُلُوا أَسِیراً »
مگر به شما دستور ندادم که هیچ اسیري را نکشید؟!
پس از این حادثه ناگوار جَمیل بن مَعْمَر بن زُهَیر نیز که اسیر بود به دست انصار کشته شد. رسول خدا (ص) در حالی که خشمناك
چه چیز شما را بر آن داشت که او را بکشید با آنکه فرستاده من نزد شما آمد که هیچ » : بود کسی را نزد انصار فرستاد و فرمود
«!؟ اسیري را نکشید
گفتند: همانا ما او را بنابر گفته عمر کشتیم. رسول خدا از ایشان روي برگرداند تا آنکه عُمَیر بن وَهْب با آن حضرت سخن گفت و
خواهش کرد تا از ایشان درگذرد.
از مسلمانان چهار نفر شهید و از مشرکان بنابر قول مشهور هفتاد نفر و به روایت مسعودي در التنبیه و الاشراف/ 235 یک صد و
152 و دیگران غنیمت جنگ حنین عبارت بود از ششهزار اسیر، بیست / 943 ، ابنسعد 2 / پنجاه نفر کشته شدند. به روایت واقدي 3
و چهار هزار شتر، بیش از چهل هزار گوسفند و چهار هزار اوقیه نقره. پیامبر آنها را به جِعرِّانه فرستاد و بُدیل بن وَرْقاء خُزاعی یا
مسعود بن عمرو غفاري را بر غنایم گمارد. اسیران در آنجا براي خود سرپناهی برپا کردند. رسول خدا به بُسر بن سفیان دستور داد
955 گوید: پیامبر فرمان / براي اسیران از شهر مکه لباس و پوشاك تهیه کند. بُسر براي تمامی آنان لباس و جامه تهیه کرد. واقدي 3
داد خانواده مالک بن عوف فرمانده سپاه هوازن را در شهر مکه نزد عمهشان امعبدالله دختر ابوامیه نگهداري کنند.
علی قهرمان حنین

صفحه 195 از 305 علی قهرمان حنین
ص: 184
همانگونه که گذشت یگانه سردار دلیر و ثابتقدم که بعد از رسول خدا (ص) از همه بیشتر پایداري و استقامت کرد امیرالمؤمنین
(ع) بود. تکسوار نامدار اسلام رشادت را تا به آنجا رساند که عباس عمویش ناخودآگاه گفت عمو و دایی به فدایت باد! او بود
که ابوجَرْوَل پرچمدار و پهلوان بیباك و متهوّر هوازن رابه خاك مذلت نشاند و با کشته شدن وي سپاه هوازن از هم پاشید و رو به
هزیمت نهاد.
علی 7 به تنهایی چهل نفر از جنگاوران دشمن را کشت. یعنی از هفتاد تن کشته دشمن بیش از نصف آنان به دست آن حضرت به
478 گوید: علی در آن روز از همه مردم قهرمانانهتر در کنار پیامبر میجنگید. جنگ بدر / قتل رسیدند. مؤلف سبل الهدي 5
نخستین جنگ رسول خدا (ص) با مشرکان بود که منجر به درگیري شد، حنین نیز آخرین جنگی بود که پیامبر با مشرکان داشت و
در آن زد و خورد رخ داد. این دو جنگ شباهتهاي دیگري نیز به هم داشتند، از جمله اینکه در حنین نیز همانند بدر کشتههاي
دشمن هفتاد نفر بود. در حنین نیز مثل بدر بیشتر آن هفتاد تن به دست علی بن ابیطالب کشته شدند. از این روست که این دو
جنگ را با هم ذکر میکنند و آن حضرت را نیز قهرمان هر دو جنگ قلمداد مینمایند. اصولًا در تاریخ، فرهنگ و ادبیات اسلام و
مسلمانان لقب قهرمان بدر و حنین به امیرالمؤمنین (ع) اختصاص دارد.
حضور فرشتگان
بدون شک در جنگ حنین فرشتگان به یاري مسلمانان شتافتند. قرآن در سوره توبه آیه 26 میفرماید: در روز حنین خداوند
سپاهیانی را فرستاد

صفحه 196 از 305 حضور فرشتگان
ص: 185
334 مینویسد: سعید بن / که شما آنان را نمیدیدید. مفسران گویند مراد از سپاهیان ناپیدا فرشتگان است. نویري در نهایۀ الارب 17
جُبیر گوید خداوند در جنگ حنین پنج هزار فرشته به کمک پیامبرش فرستاد.
906 و دیگران بسیاري از مشرکان گفتهاند پس از آنکه مسلمانان فرار کردند و ما به قصد کشتن رسول خدا / به روایت واقدي 3
(ص) نزدیک اسب وي رسیدیم، ناگهان مردان سفیدپوش خوشچهره که عمامههاي سرخ بر سر داشتند، بر اسبان ابلق سوار و
اطراف پیامبر را گرفته بودند، به ما گفتند صورتهایتان زشت باد، بازگردید! ما وحشتزده فرار کردیم و جمع ما به هر سوي
پراکنده شد، گروهی به طائف رفته و داخل قلعه شدند ولی باز هم وحشتزده بودند و گمان میکردند که مردان سفیدپوش آنان
را تعقیب میکنند.
بزرگواري پیامبر
903 امسُلیم به پیامبر (ص) گفت: یا رسول الله دیدي اینان چگونه تو را تسلیم دشمن کرده و فرار کردند و شما / به روایت واقدي 3
خداوند » : را تنها گذاشتند؟! هنگامی که به آنان دسترسی پیدا کردي عفوشان مفرما و آنان را همانند مشرکان بکش. حضرت فرمود
904 گوید: سعد بن عباده طایفه خزرج را فرا خواند و اسید / نیز واقدي 3 .« خود کفایت میکند و عافیت الهی گستردهتر از این است
بن حُضیر طایفه اوس را. مسلمانان از هر سوي جمع شدند و به دشمن غضب نموده و قصد کشتن زن و بچههاي ثقیف و هوازن را
نمودند. چون این خبر به پیامبر (ص) رسید سه

صفحه 197 از 305 بزرگواري پیامبر
ص: 186
اسید گفت: اي رسول خدا مگر اینان .« اینان را چه میشود که کودکان را میکشند! کودکان نباید کشته شوند » : مرتبه فرمود
.« مگر خوبان شما فرزندان مشرکان نبودهاند؟! هر نوزادي بر فطرت توحید متولد میشود » : بچههاي مشرکان نیستند؟ فرمود
گفتند: «؟ چه خبر است » : خالد اینجا نیز مرتکب جنایت شد و پیرزنی را کشت! مردم گرد جسد او جمع شده بودند. حضرت پرسید
خالد زنی را کشته است. پیامبر (ص) مردي را فرمان داد تا خود را به خالد برساند و بگوید که پیامبر تو را از کشتن زنان، پیرمردان
و بردگان منع میکند. آري، اینجا نیز پیامآور رحمت با تمهید خردمندانه و جدیت خود از کشتار و قتلعام هزاران زن و کودك
جلوگیري کرد.
،227 / در پایان این بحث تذکر دو نکته مفید بهنظر میرسد؛ نکته اول اینکه از دیرباز افرادي مانند ابن سید الناس در عیون الاثر 2
514 و دیگران به توجیه فرار مسلمانان در جنگ حنین پرداختهاند که در حقیقت چیزي جز اجتهاد / صالحی شامی در سبل الهدي 5
در مقابل نص نبوده و مخالف صریح قرآن است که در آیه بیست و پنج سوره توبه میفرماید: (ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ). رشید رضا مصري
262 گویا براي آنکه از فضیلت و رشادت امیرالمؤمنین (ع) بکاهد، به توجیه فرار مسلمانان در جنگ حنین / نیز در تفسیر المنار 10
پرداخته و گفته است: این فرار گسترده به لحاظ ترس و وحشت از دشمن نبوده است، مسلمانان چون یک مرتبه بهطور ناگهانی با
هجوم سپاه دشمن مواجه گردیدند مضطرب شدند و موضع خود را رها کردند و این براي انسان یک امر طبیعی است! علامه

صفحه 198 از 305 بزرگواري پیامبر
ص: 187
221 شبهات او را عنوان کرده و پاسخ آنها را داده است. / طباطبایی در المیزان 9
نکته دوم اینکه این خالد دیگر آن خالد قهرمان مشرکان در جنگ احد و خندق و صلح حدیبیه نیست، این خالد از این پس
کارش در جنگها فرار و یا انزواست. فرار او در موته که شهره آفاق شد و در حنین نیز هیچ کاري نکرد و اندك تحرکی از خود
نشان نداد. او که با مردان بنیسُلیم به عنوان طلایهدار سپاه رفت گویی خواب او را ربوده بود! در طائف هم هیچ نقش قابل توجه و
ابتکار نظامی نداشت. این در حالی است که وي بعدها در دوران خلافت ابوبکر بیباکانه و متهورانه جنگید و عده زیادي، از جمله
بیگناهان و مسلمانان را به خاك و خون کشید! آري، خالد دیگر کارش بیشتر کشتن اسیران مسلمان و پیرزنان و ارتکاب برخی
مسائل خلاف شرع و اخلاق بود. گویا او دیگر به این جنگها معتقد نبود و به اصطلاح دل خوشی نداشت.
جنگ طائف
9 در حدود پانزده فرسنگی شرق مکه کنار رود وَجّ قرار دارد، منطقهاي است / شهر طائف بهگفته یاقوت در معجم البلدان 4
حاصلخیز داراي نخلستانها، باغهاي انگور و مزارع سرسبز. این شهر نیز مانند دیگر شهرهاي حجاز در قدیم شامل چند دهکده و هر
یک از آنها داراي قلعهها و برجهاي مراقبت بود و اطراف شهر نیز با دیوار محصور شده بود. کلمه طائف نیز یعنی حصاردار. طائف
پس از خیبر دومین شهر حصارداري بود که سپاه اسلام با آن مواجه شد. عموم ساکنان طائف را

صفحه 199 از 305 جنگ طائف
ص: 188
قبیله ثقیف تشکیل میداد ولی برخی از اشراف قریش نیز در آنجا داراي خانه و املاك بودند و طائف شهر ییلاقی آنان به حساب
میآمد.
95 گوید: فراریان هَوازِن و ثقیف سه دسته شدند؛ گروهی از جمله مالک فرمانده سپاه شرك به طائف، دستهاي به / ابناسحاق 4
اوطاس و عدهاي هم به نَخْلَه رفتند. رسول خدا سوارانی را براي سرکوبی آنان به نخله فرستاد. دُرید بن صِمَّه به دست ربیعۀ بن رُفَیع
در نخله کشته شد. سپاهی را نیز به فرماندهی ابوعامر اشعري، عموي ابوموسی اشعري به اوطاس اعزام کرد. ابوعامر ضمن جنگ
سختی کشته شد. او قبل از شهادت ابوموسی را به جاي خود نصب کرد. ابوموسی جنگ را ادامه داد و پس از شکست دشمن نزد
پیامبر بازگشت. تعداد زیادي از ثقیفیان که همراه فرمانده شورشیان مالک بن عوف به طائف رفته بودند داخل قلعه بسیار مستحکم
آن شهر شده و موضع گرفتند. درون قلعه چاه آب و غذاي یک سال وجود داشت و نیازي به خارج شدن از قلعه نبود.
556 گوید: رسول خدا (ص) نخست خالد بن ولید را همراه هزار نفر به سوي طائف فرستاد، خالد آمد کنار / مؤلف سبل الهدي 5
117 گوید: خالد مبارز طلبید ولی کسی پاسخ نداد. او سخن خود را تکرار / قلعه طائف اردو زد و قلعه را محاصره کرد. حلبی 3
کرد. عَبْدیالیل از سران ثقیف گفت: احدي از ما براي جنگ نزد تو بیرون نمیآید، ما داخل حصار خود میمانیم، چرا که غذاي
سالیانی نزد ما وجود دارد، اگر تا هنگامی که این غذاها تمام شود تو این جا ماندي آنگاه ما دستهجمعی با شمشیرهایمان به جنگ
تو میآییم تا آنکه آخرین نفر ما کشته شود.

صفحه 200 از 305 جنگ طائف
ص: 189
محاصره طائف
924 رسول خدا (ص) نیز همراه سپاه اسلام به قصد محاصره طائف حرکت کرد، در بین راه به قلعه مالک بن / به روایت واقدي 3
عوف فرمانده شورشیان برخورد. براي آنکه مبادا دشمن پشت سر به عنوان پایگاهی از آن استفاده کند دستور داد قلعه را تخریب
کردند.
پیامبر (ص) کنار قلعه شهر طائف اردو زد و شهر را محاصره کرد. ثقیفیان که دیدند تاب و توان مبارزه با سپاه اسلام را ندارند داخل
قلعههاي خود موضع گرفتند و بیرون نیامدند. آنان صد نفر تیرانداز ماهر داشتند، از همان داخل قلعه مسلمانان را تیرباران کردند و
عدهاي از سپاه اسلام به شهادت رسیدند. حضرت دستور داد تا لشکر اسلام با راهنمایی حباب بن منذر عقبنشینی کند و از تیررس
927 مینویسد: به فرمان پیامبر (ص) اطراف شهر را پر از بوتههاي خاردار کردند و راههاي خروجی / دشمن خارج گردد. واقدي 3
و نفوذي را مسدود نمودند. گویا این کار براي قطع ارتباط دشمن با خارج بوده تا مانع رسیدن تدارکات از بیرون قلعه گردد و نیز
367 میگوید: پیامبر با این خارها اطراف سپاه خود را محصورکرد. براي فتح طائف / جلوي حمله شبانه آنان گرفته شود. بلاذري 1
به پیشنهاد سلمان فارسی از منجنیق که با آن سنگ پرتاب میکردند و همانند توپهاي کنونی بود استفاده شد ولی نتیجهاي نداد. از
ارّابههاي جنگی هم که شبیه زرهپوشها و نفربرهاي امروزي بود و آنها را از چوب میساختند و پوست ضخیم روي آن
میکشیدند استفاده شد اما ثقیفیان مفتولهاي گداخته را روي ارّابهها ریختند و نیروهاي اسلام را

صفحه 201 از 305 محاصره طائف
ص: 190
مجروح کردند.
928 دستور داد تاكها / پیامبر (ص) براي آنکه بتواند با کمترین کشته و خونریزي دشمن را به تسلیم وادار سازد، به نقل واقدي 3
را قطع کنند و بسوزانند. در این هنگام التماس و استغاثه دشمن شروع شد. سفیان بن عبدالله ثقفی گفت درختان را قطع نکن، یا
من براي خدا و » : پیروز میشوید که از آن شما میگردد و یا آنکه براي خدا و خویشاوندي این کار را ترك کن. پیامبر فرمود
.« خویشاوندي قطع کردن آنها را رها میکنم
قبیله ثقیف از قبایل ثروتمند جزیرة العرب بهشمار میآمد و غلامان و کنیزان زیادي در اختیار داشت. رسول خدا (ص) فرمان داد
اعلان کنند هر بردهاي از دژ طائف خارج گردد و به مسلمانان پناهنده شود آزاد خواهد شد. حدود بیست نفر از بردگان از جمله
ابوبکره از طائف گریختند و به مسلمانان پیوستند، آنان به پیامبر (ص) گفتند: اگر تا یک سال هم محاصره ادامه پیدا کند ثقیف از
نظر آب و غذا در مضیقه قرار نخواهد گرفت.
عظمت امیرالمؤمنین
1534 رسول اکرم (ص) در ایام محاصره طائف، امیرالمؤمنین را / به روایت شیخ مفید در ارشاد/ 80 و میرخواند در روضۀ الصفا 4
براي شکستن بتها و ویران کردن بتخانهها به اطراف گسیل داشت. حضرت در بین راه به گروه زیادي از طایفه خَثْعَم برخورد،
در تاریکی سپیدهدم مرد جنگجویی از آنان به نام شهاب بن عِیس پیش آمد و هماورد طلبید.

صفحه 202 از 305 عظمت امیرالمؤمنین
ص: 191
هیچ کس حاضر نشد. خود به مبارزه با وي برخاست. ابوالعاص بن ربیع گفت «؟ چه کسی به جنگ او میرود » : امیرالمؤمنین فرمود
سپس به میدان رفت و او را به قتل .« اگر من کشته شدم امیر سپاه تو خواهی بود » : من به جاي شما میروم. حضرت نپذیرفت و فرمود
رساند. آنگاه همچنان به راه خود ادامه داد تا بتها را شکست و آن مناطق را از لوث بتها پاکسازي کرد. پس از آن نزد رسول
خدا (ص) که هنوز در حال محاصره طائف به سر میبرد بازگشت. پیامبر که نگران سلامت امیرالمؤمنین بود تا او را دید خوشحال
شد و براي پیروزي او در این مأموریت تکبیر گفت. سپس دست وي را گرفت به کناري برد و با او خلوت کرد و مدتی طولانی به
گفتگوي خصوصی و رازگویی پرداخت. در این هنگام عمر نزد پیامبر آمد و به اعتراض گفت آیا جدا از ما به تنهایی با او راز
میگویی؟ حضرت فرمود:
.« یَا عُمَرُ ما أَنَا انْتَجَیْتُهُ بَلِ الُله انْتَجاهُ »
اي عمر من با او راز نگفتم بلکه خداوند بود که با او راز گفت.
597 نیز این روایت را نقل کرده جز آنکه گفته مردم به پیامبر (ص) اعتراض کردند. / ترمذي 5
شیخ مفید در ارشاد/ 81 گوید: روزي نافع بن غیلان با گروهی از سواران ثقیف از قلعه طائف خارج شد. امیرالمؤمنین در وادي وَجّ
با آنان برخورد و نافع را کشت. مشرکان فرار کردند و این باعث وحشت ثقیف شد. بدین جهت گروهی از آنان نزد پیامبر آمدند و
اسلام آوردند.
بازگشت از طائف

صفحه 203 از 305 بازگشت از طائف
ص: 192
رسول خدا (ص) براي گشودن دژ طائف از تمامی شیوههاي جنگی استفاده کرد ولی با سرسختی که ثقیف از خود نشان داد موفق
به فتح طائف نشد. شرایط هم اجازه نمیداد که بیش از این سپاه اسلام در آنجا توقف کند، زیرا اولًا فتح طائف به زمان بیشتري
نیاز داشت. ثانیاً ماه شوال سپري میشد و با فرا رسیدن ماه ذيالقعده داخل ماه حرام میشدند که جنگ در آن ممنوع و حرام بود.
ثالثاً نگهداري انبوه اسیران و غنایم در جِعرّانه مشکلات زیادي داشت و باید هر چه زودتر تکلیف آنها روشن میگشت. رابعاً
مراسم حج نیز فرا میرسید و باید براي نظارت آن برنامهریزي میشد. خامساً تنها گذاشتن مدینه بیش از این صلاح نبود.
131 ، احمد / از اینرو پیامبر دستور داد سپاه اسلام محاصره طائف را ترك و به سوي جعرّانه حرکت کند. به روایت ابنهشام 4
343 و دیگران هنگامی که سپاه اسلام خواست طائف را ترك کند مسلمانان از پیامبر (ص) خواستند بر قوم ثقیف نفرین / حنبل 3
کند ولی حضرت فرمود:
.« اللّهُمَّ اهْدِ ثَقِیفاً وَ أْتِ بِهِمْ مُسْلِمِینَ »
بار خدایا ثقیف را هدایت کن و آنان را مسلمان نزد ما بفرست.
گفتنی است که بیش از ده سال قبل از جنگ طائف در دورانی که پیامبر (ص) در مکه به سر میبرد وقتی براي تبلیغ اسلام به این
شهر سفر کرد، مردم به جاي مهماننوازي او را سخت آزردند و به شدت مجروح ساختند به طوري که ناي و توان حرکت نداشت.
اما امروز که با چندین

صفحه 204 از 305 بازگشت از طائف
ص: 193
هزار سپاه آنان را محاصره کرد سابقه سوء آنان را نادیده گرفت، حتی وقتی مسلمانان از آن حضرت خواستند آنان را نفرین کند
بودن رسول اکرم (ص). « رَحْمَۀً لِلْعالَمِین » این است معناي .« خدایا ثقیف را هدایت کن » : فرمود
938 در جنگ طائف دوازده نفر از مسلمانان شهید شدند. گویا از کفّار کسی کشته نشد. / 129 و واقدي 3 / به روایت ابن اسحاق 4
آزادي اسیران
950 در همین ایام هیئت چهارده / پیامبر (ص) از طائف رهسپار جعرّانه شد و پنجم ذيالقعده به آنجا رسید. به روایت واقدي 3
نفري هوازن که مسلمان شده بودند به ریاست زُهیر بن صُ رَد همراه ابوبُرْقان عموي رضاعی پیامبر خدمت آن حضرت رسیدند و از
من مدتها منتظر شما ماندم و گمان کردم » : ایشان خواستند تا بر آنان منت گذاشته اسیرانشان را آزاد کند. رسول خدا (ص) فرمود
زنان و فرزندان خود را بیشتر دوست دارید » : آنگاه از آنان پرسید .« که دیگر نمیآیید، همانا اسیران تقسیم و داخل سهمها شدهاند
پس از نماز ظهر برخیزید و » : گفتند اگر زنان و فرزندانمان را به ما بازگردانی براي ما بهتر است. حضرت فرمود .«؟ یا اموالتان را
آنان نیز .« بگویید ما رسول خدا را نزد مسلمانان و مسلمانان را نزد رسول خدا درباره آزادي زنان و فرزندانمان شفیع قرار میدهیم
مهاجران هم گفتند حق ما .« آنچه حق من و فرزندان عبدالمطلب است به شما بخشیدم » : پس از نماز ظهر چنین کردند. پیامبر فرمود
هم از آن رسول خداست. انصار نیز چنین گفتند. بدینسان تمامی شش هزار اسیر آزاد

صفحه 205 از 305 آزادي اسیران
ص: 194
شدند و به محل زندگی خود بازگشتند.
913 گوید: شیما خواهر رضاعی پیامبر (ص) نیز بین اسیران بود، او نزد حضرت آمد و نشانی داد، رسول خدا (ص) به / واقدي 3
اگر دوست داري با » : محض اینکه او را شناخت اشکهایش جاري شد و عباي خود را براي وي پهن کرد. آنگاه به او فرمود
شیما پیشنهاد دوم را پذیرفت و پس از «؟ اکرام و احترام نزد ما بمان و اگر مایلی چیزي به تو عطا کنم و به سوي قبیلهات باز گرد
آنکه اسلام آورد نزد عشیره خود بازگشت.
به او بگویید اگر مسلمان نزد من » : گفتند در طائف. فرمود «؟ مالک بن عوف کجاست » : رسول خدا (ص) از هیئت هوازن پرسید
مالک چون این سخن را شنید شبانه پنهانی از طائف .« بیاید خانواده و مالش را به او پس میدهم و صد شتر نیز به او میبخشم
گریخت و در جعرّانه به حضور رسول خدا (ص) رسید و اسلام آورد. حضرت خانواده و اموالش را با صد شتر به او داد و وي را بر
مسلمانان قبیلهاش فرمانروا ساخت.
تقسیم غنایم
134 گوید: رسول خدا (ص) پس از آزاد کردن اسیران هوازن شتر خود را سوار شد. در این هنگام مردم دور آن / ابناسحاق 4
حضرت را گرفته و به سوي او هجوم بردند و گفتند: اي رسول خدا غنایم، شتران و گوسفندان را قسمت فرما. چنان اطراف ایشان را
اي مردم عباي » : احاطه کردند که ناچار به درختی تکیه داد و عبا از دوشش کشیده شد و فرمود

صفحه 206 از 305 تقسیم غنایم
ص: 195
آنگاه به .« مرا بدهید! به خدا سوگند اگر به شماره درختان تهامه شتر و گوسفند داشته باشید همه آنها را میان شما تقسیم میکنم
ابوسفیان، حکیم بن حِزام، سهیل بن عمرو، حُویطب بن عبدالعزي، صفوان بن امیه صد شتر و چهل اوقیه نقره داد. به افرادي دیگر نیز
137 این افراد حدود سی نفر و به / مانند مَخْرَمۀ بن نوفل، عُمیر بن وَهْب، هشام بن عمرو هر یک پنجاه شتر داد. به روایت ابنهشام 4
153 گوید: تمامی این بخششها را از خمس که سهم خود حضرت / 582 بیش از پنجاه نفر بودند. ابنسعد 2 / روایت سبل الهدي 5
948 نیز گوید: ثابتترین دو قول این است که این بخششها از خمس بوده / بود پرداخت و این ثابتترین قول نزد ماست. واقدي 3
است. سپس غنایم را تقسیم کرد، سهم هر نفر چهار شتر و چهل گوسفند شد. به هرکس که اسب داشت دوازده شتر و صد و بیست
گوسفند رسید و اگر بیش از یک اسب داشت براي آن اسبان اضافی دیگر سهمی تعلق نمیگرفت.
خردهگیري کوتهنظران
948 گوید: پس از تقسیم غنایم سعد بن ابیوقّاص به پیامبر اعتراض کرد و گفت: اي رسول خدا به عُیینَۀ بن حِصْن و اقْرَع / واقدي 3
من خواستم دل آن دو » : بن حابس صد تا صد تا شتر بخشیدي ولی جُعیل بن سراقه را رها کرده و چیزي به او ندادي. حضرت فرمود
ذوالخُوَیصِرَه تمیمی نیز نزد حضرت آمد و گفت .« را به دست بیاورم تا مسلمان شوند ولی جُعیل بن سراقه را به اسلامش واگذاشتم
به عدالت رفتار کن. پیامبر (ص) فرمود:

صفحه 207 از 305 خردهگیري کوتهنظران
ص: 196
.«!؟ وَیْلَکَ! فَمَنْ یَعْدِلُ إِذا لَمْ أَعْدِلْ »
واي بر تو! اگر من به عدالت رفتار نکنم پس چه کسی به عدالت رفتار میکند؟!
141 سعد بن عباده گلایه / انصار نیز از بابت بخششهایی که به طوایف عرب شد ناراحت شدند. آنگاه به روایت ابن اسحاق 4
آنان را به پیامبر رساند. حضرت دستور داد تمامی انصار را در مکانی جداي از دیگر مردم جمع کنند. سپس همراه علی بن
ابیطالب نزد آنان رفت و ابتدا گمراهی انصار و هدایت آنان را به وسیله خدا و نیز تصدیق و کمک آنان را به رسول خدا گوشزد
اي گروه انصار آیا به سبب مختصر مال دنیا که من خواستم با آن دل گروهی را به دست بیاورم تا مسلمان » : کرد و در پایان فرمود
شوند و شما را به اسلامتان واگذاشتم ناراحت شدید؟ آیا راضی نیستید مردم با گوسفند و شتر بروند و شما رسول خدا را ببرید.
سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست اگر هجرت نبود من هم یک نفر از انصار بودم. اگر مردم همگی به راهی بروند و
در این .« انصار به راه دیگر هرآینه من راه انصار را میروم. بار خدایا انصار و فرزندان انصار و فرزندان فرزندانِ انصار را بیامرز
هنگام انصار همگی گریستند و گفتند ما راضی شدیم که رسول خدا (ص) در سهم ما باشد.
مقریزي در امتاع الاسماع/ 432 گوید: پیامبر سیزده روز در جعرّانه ماند و چون از کار تقسیم غنایم و آزادي اسیران فراغت یافت
شب چهارشنبه دوازده روز مانده به پایان ذيالقعده راهی مکه شد و با احرام عمره وارد شهر گردید و مناسک عمره را انجام داد و
همان شب به

صفحه 208 از 305 خردهگیري کوتهنظران
ص: 197
جعرّانه بازگشت. آنگاه شب پنجشنبه از راه سَرَف و مر الظهران رهسپار مدینه گردید و در روز جمعه بیست و هفتم ذيالقعده پس
از دو ماه و شانزده روز وارد مدینه شد. پیش از آن دو نفر از بنیعبدالاشهل مژده فتح و پیروزي حنین را به مدینه برده بودند.
در پایان این بحث چند نکته را باید یادآور شویم، اول اینکه آیا آزادي اسیران هوازن پس از تقسیم آنان و یا قبل از آن بوده،
950 در یک گزارش از پیامبر نقل میکند که حضرت به هیئت هوازن فرمود / اختلاف است. همانگونه که گذشت واقدي 3
134 تصریح دارد که آزادي اسیران پیش از تقسیم غنایم بوده است. ظواهر امر نیز بر صحت / اسیران تقسیم شدهاند. اما ابن اسحاق 4
گزارش ابن اسحاق دلالت دارد. گویا هجوم گسترده مردم به سوي رسول خدا و درخواست اکید و صریح آنان درباره تقسیم غنایم
به این جهت بوده که مسلمانان از آن بیم داشتند که مبادا پیامبر اموال هوازن را نیز مانند اسیرانشان به آنان باز گرداند.
دوم اینکه پس از فتح مکه موسم حج فرا رسیده بود. از اینرو انتظار میرفت که خود پیامبر در مراسم حج شرکت کند و آن را
هدایت نماید ولی چنین نکرد و به مدینه بازگشت. علت این امر روشن نیست، آیا درباره امنیت مدینه نگرانی داشته و یا مطلب
دیگري بوده است، خدا میداند.
سوم اینکه در تقسیم غنیمت اگر به تمامی دوازده هزار نیرو سهام تعلق گرفته باشد که معمولًا هم همینگونه باید باشد و با توجه به
اینکه پیامبر خمس غنایم را برداشت و مقدار زیادي از آن را به عدهاي

صفحه 209 از 305 خردهگیري کوتهنظران
ص: 198
به عنوان تألیف قلوب داد، سهام کم میآید و به هر نفر این مقدار که ذکر شده تعلق نمیگیرد و تعداد غنایم کمتر از سهامی است
که ذکر کردهاند.
من مدتها منتظر » : چهارم با توجه به اینکه رسول خدا (ص) پس از جنگ حنین اسیران را تقسیم نکرد و نیز به هیئت هوازن فرمود
معلوم میشود که به گفته ابن عبدالبرّ در الدرر/ 230 حضرت از اول در این فکر بوده که اسیران آزاد شوند و بر سر « شما ماندم
زندگی خویش بازگردند.
اسلام کعببن زهیر
زُهَیر بن ابی سُلْمی از شعراي بزرگ جاهلیت و از سرایندگان معلَّقات هفتگانه مشهور عرب بود. دو پسر او به نام بُجَیر و کعب نیز از
186 روزي بجیر به کعب گفت این گوسفندان را / 144 و ابن اثیر در کامل 2 / شاعران نامدار عرب بودند. به روایت ابن اسحاق 4
نگهدار من نزد این مرد بروم و ببینم چه میگوید. بجیر نزد رسول خدا (ص) آمد و اسلام آورد. چون خبر به کعب رسید اشعاري
در سرزنش و ملامت برادر خود و بر ضد رسول خدا (ص) سرود و براي بجیر فرستاد و بعدها در اشعار خود نام یکی از زنان بزرگ
و با شخصیت مسلمان را میبرد و او را هتک حرمت مینمود! رسول خدا (ص) به ناچار خون او را هدر اعلام کرد.
بجیر در جنگ طائف همراه پیامبر (ص) بود، چون از طائف بازگشت نامهاي به کعب نوشت و گفت بدانکه هر کس در حال توبه
و پشیمانی نزد رسول خدا بیاید او را میبخشاید. پس هنگامی که نامهام به دستت

صفحه 210 از 305 اسلام کعببن زهیر
ص: 199
رسید اسلام بیاور و نزد پیامبر بیا، زیرا هرکسی مسلمان شود حضرت گذشته وي را نادیده میگیرد. کعب اسلام آورد و چکامه
بسیار زیبایی در مدح رسول خدا (ص) سرود و راهی مدینه شد. ابتدا بر مردي از جُهینه که با او آشنا بود وارد شد، آنگاه صبح
همراه آن مرد به مسجد رفت. پس از نماز دوستش به او گفت این رسول خداست برخیز و از او امان بخواه. کعب برخاست پیش
رفت و روبروي پیامبر نشست. آنگاه به طور ناشناس دست در دست آن حضرت گذاشت و گفت: اي رسول خدا کعب بن زهیر
توبه کرده و مسلمان شده، حال آمده تا از شما امان بگیرد، اگر او را نزد شما بیاورم توبهاش را میپذیري؟
گفت: اي رسول خدا من کعب بن زهیرم! در این لحظه مردي از انصار خواست گردن او را بزند، .« آري » : رسول خدا (ص) فرمود
سپس کعب چکامه شیوا و پرآوازه خود را .« رهایش کن، زیرا در حال توبه و پشیمانی از کار خویش آمده است » : حضرت فرمود
براي رسول خدا (ص) قرائت کرد که از جمله آن این دو بیت است:
نُبِّئْتُ أَنَّ رَسُولَ الِله أَوْعَدَنِی وَ الْعَفْوُ عِنْدَ رَسُولِ الِله مَأْمُولُ
إِنَّ الرَّسُولَ لَنُورٌ یُسْتَضاءُ بِهِ مُهَنَّدٌ مِنْ سُیُوفِ الِله مَسْلُولُ
خبر یافتم که رسول خدا مرا تهدید به مرگ کرده است و حال آنکه از رسول خدا امید عفو و بخشش میرود! پیامبر نوري است
که مردم در پرتو آن هدایت میشوند و او بهترین شمشیر خداوند است که از غلاف بیرون کشیده شده است.

صفحه 211 از 305 اسلام کعببن زهیر
ص: 200
آنگاه پیامبر (ص) عبایی به او بخشید که بعدها معاویه آن را از وارثان وي به بیست هزار درهم خرید.
درگذشت زینب
340 در سال هشتم حضرت زینب دختر رسول خدا (ص) همسر ابوالعاص بن ربیع بر اثر جراحت و / به روایت عیون التواریخ 1
بیماري که از ضربت هَبّار به او رسیده بود درگذشت و رحلت او موجب تأثر شدید پیامبر گردید. زینب (س) دو فرزند داشت یک
پسر به نام علی که در دوران نوجوانی درگذشت و یک دختر به نام امامه که امیرالمؤمنین (ع) پس از رحلت حضرت زهرا به
وصیت خود ایشان با او ازدواج کرد. قبلًا نیز امکلثوم و رقیه دو دختر دیگر رسول خدا درگذشته بودند. از این پس از دختران پیامبر
فقط فاطمه زهرا (س) در قید حیات بود.
تولد ابراهیم
87 در ذيالحجه سال هشتم ابراهیم از ماریه قبطیه که هدیه زمامدار مصر به پیامبر بود متولد شد. پیامبر (ص) / به روایت یعقوبی 2
گویا به یاد جدش ابراهیم خلیل نام فرزندش را ابراهیم گذاشت. آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت: سلام بر تو اي ابوابراهیم. روز
هفتم ولادتش گوسفندي براي او عقیقه کرد، موي سر نوزاد را تراشید و به وزن آن نقره در راه خدا انفاق کرد. زنان انصار در
شیردادن او به رقابت برخاستند و رسول خدا (ص) او را به امبَرْدَه دختر مُنذر بن زید سپرد.
ولادت ابراهیم سبب شد تا ماریه از کنیزي به مقام همسري ارتقا یابد

صفحه 212 از 305 درگذشت زینب
ص: 201
و مقام و موقعیت بیشتري نزد پیامبر پیدا کند. چون پس از حضرت خدیجه او تنها زنی بود که افتخار فرزند داشتن از ایشان را پیدا
318 این امور باعث حسادت عایشه گردید، او زبان به شماتت و تهمت و سخنان ناشایست و / کرد. به روایت بلاذري/ 450 و قمی 2
ناروا گشود تا ماریه را از چشم حضرت بیندازد.
سریه امیرالمؤمنین به فلس
بتخانه فُلْس در سرزمین نَجْد و متعلق به قبیله طَی بود، ریاست این طایفه را سخاوتمند شهیر جهان عرب حاتم طایی برعهده داشت.
عَدي فرزند حاتم که کیش مسیحیت را برگزیده بود، پس از درگذشت پدرش رئیس و فرمانرواي قبیله طی شد. به روایت واقدي
984 رسول خدا (ص) علی (ع) را همراه صد و پنجاه مرد انصاري که در بین آنان بزرگان اوس و خزرج بودند با صد شتر و /3
پنجاه اسب بهسوي قبیله طی در سرزمین نَجْد فرستاد و دستور داد بتخانه فُلْس را ویران کند. امیرالمؤمنین رایت سپاه را به سهل بن
حُنیف و پرچم را به جبّار بن صخر داد. سپاهیان اسلام به سوي نَجْد حرکت کردند. به نزدیکی سرزمین آنان که رسیدند حباب بن
منذر، ابوقَتاده و ابونائله براي جمعآوري اطلاعات به اطراف رفتند، آنان غلامی را که جاسوس قبیله طی بود دستگیر کرده و نزد
امیرالمؤمنین آوردند و حضرت از او به عنوان راهنما استفاده کرد. نیروهاي اسلام صبحگاهان بر سر قبیله طی هجوم بردند و در یک
درگیري بیشتر آنان را اسیر کردند و تعدادي شتر و گوسفند را به غنیمت گرفتند. از خاندان حاتم سَ فّانه خواهر عدي و چند دختر
بچه دیگر اسیر

صفحه 213 از 305 سریه امیرالمؤمنین به فلس
ص: 202
شدند. اسیران خاندان حاتم جداگانه نگهداري میشدند. رئیس قبیله طی عدي بن حاتم نیز طبق برنامهاي که از قبل تدارك دیده
بود با خانواده خود به سوي شام گریخت. آنگاه علی (ع) به بتخانه فُلْس رفت و آن را ویران کرد و از خزانه آن سه شمشیر و سه
زره و مقداري پارچه و لباس همراه آورد. در یکی از مناطق غنایم و اسیران را تقسیم کردند ولی از تقسیم اسیران خاندان حاتم
خودداري شد.
225 سفّانه دختر حاتم نزدیک مسجد پیامبر در خانه رَمْلَه دختر حارث با احترام نگهداري میشد. هرگاه / به روایت ابن اسحاق 4
رسول خدا از آنجا عبور میکرد او میگفت: اي رسول خدا (ص) پدرم درگذشته و یاورم گریخته است، بر من منت گذار
همان که » : میگفت: عدي بن حاتم. حضرت میفرمود .«؟ یاورت کیست » : خداوند بر تو منت گذارد. در هر مرتبه حضرت میپرسید
خواهر عدي ناامید شد. روز چهارم پس از آنکه پیامبر عبور کرد دیگر سخنی نگفت. علی (ع) به .«! از خدا و رسولش گریزان است
او اشاره کرد برخیز و سخن بگو. سفّانه برخاست و سخن هر روز خود را تکرار کرد. رسول خدا سفّانه را آزاد کرد و به او لباس،
مرکب و خرجی راه داد و همراه کاروانی از قوم خودش که مورد اعتماد بودند به شام فرستاد. سفّانه از مردم پرسید آن مردي که به
من اشاره کرد سخنت را تکرار کن کیست؟ گفتند: علی است و همو است که شما را اسیر کرد. مگر او را نمیشناسی؟ گفت نه به
خدا سوگند از آن هنگام که اسیر گشتم تا زمانی که وارد این خانه شدم جامه خود را بر صورتم کشیدم و گوشه چادرم را بر
روبندم افکندم نه چهره او و نه چهره هیچ یک از یارانش را ندیدم.

صفحه 214 از 305 سریه امیرالمؤمنین به فلس
ص: 203
گفتم عدي بن «؟ کیستی » : عدي گوید من به توصیه خواهرم به مدینه رفتم و در مسجد خدمت رسول خدا رسیدم. حضرت پرسید
حاتم. پیامبر مرا به خانه خویش برد. در بین راه به پیرزنی ضعیف برخورد، او در باره مشکلات خود به تفصیل سخن گفت و
حضرت گوش میداد. با خود گفتم به خدا سوگند این مرد پادشاه نیست. سپس وارد خانه حضرت شدیم تشکی از لیف خرما براي
گفتم شما روي آن بنشین، نپذیرفت. آنگاه من روي آن نشستم و خودش روي زمین .« روي این بنشین » : من پهن کرد و فرمود
نشست. با خود گفتم به خدا این رفتار پادشاهان نیست. سپس حضرت از عقیده و امور شخصی من خبر داد. در اینهنگام فهمیدم
که او پیامبر مرسل است، اسلام آوردم و نزد خانواده خویش باز گشتم.
خلاصه درس
جنگ حنین: قبایل هوازن و ثقیف هنگامی که شنیدند پیامبر از مدینه حرکت کرده گمان کردند به جنگ آنان میآید، از اینرو
نیروهاي خود را جمع کردند. قبیلههاي نَصْر، جُشَم، سَعْد و گروهی از بنیغَیلان با هَوازِن و ثَقِیف همراه شدند. به دره حنین رسیدند
و در آنجا موضع گرفتند. رسول خدا (ص) پس از فتح مکه که در روز جمعه بیستم رمضان رخ داد پانزده روز در آنجا توقف
کرد، آنگاه تصمیم به سرکوبی هوازن و ثقیف گرفت. سپاه اسلام با حمله غیرمنتظره و غافلگیرانه مواجه شد و نتوانست تعادل و
ثبات خود را حفظ کند. نخست بنیسُلیم که به فرماندهی خالد بن ولید در مقدمه سپاه بودند پا به فرار گذاشتند، پس از

صفحه 215 از 305 خلاصه درس
ص: 204
آن اهل مکه و سپس عموم مسلمانان گریختند. نه نفر استوار و ثابتقدم عبارت بودند از علیبن ابیطالب، عباس بن عبدالمطلب،
فضل بن عباس، ابوسفیان بن حارث، نوفل بن حارث، ربیعۀ بن حارث، عبدالله بن زبیر بن عبدالمطلب، عُتْبَه و مُعَتِّب پسران ابولهب.
مرد بیباك و متهوّري از قبیله هوازن به نام ابوجَرْوَل سوار بر شتر سرخموي شده و پرچم سیاهی را بر سر نیزه بلندي زده بود و
بیمحابا پیشاپیش سپاه دشمن میآمد. علی (ع) به سوي او رفت و ضربتی به پشت شتر زد و او را به زمین انداخت. با کشته شدن
ابوجَرْوَل سپاه دشمن رو به هزیمت گذاشت و مسلمانان فراري به سوي رسول خدا بازگشتند.
علی (ع) به تنهایی چهل نفر از قهرمانان دشمن را کشت. امعُماره، امسُلیم، امسَلیط و امحارث زنان قهرمانی بودند که شمشیر به
دست گرفته و قهرمانانه پایداري کردند. با پایداري رسول خدا و دعوت سپاه اسلام به بازگشت، مسلمانان یکی پس از دیگري
بازگشتند تا آنکه شمار آنان به صد نفر رسید و جنگ دیگر بار شدت گرفت. با صلابت و استواري رسول خدا (ص) و رشادت
امیرالمؤمنین (ع) و نزول فرشتگان مشرکان زن و فرزندان و اموال خود را در میدان جنگ برجاي گذاشته و رو به هزیمت نهادند و
هنوز شب فرا نرسیده بود که خبر پیروزي پیامبر به مکه رسید. یگانه سردار دلیر و ثابتقدم که بعد از رسول خدا (ص) از همه بیشتر
پایداري و استقامت کرد امیرالمؤمنین (ع) بود. بدون شک در جنگ حنین فرشتگان به یاري مسلمانان شتافتند. قرآن در سوره توبه
آیه بیست و شش میفرماید: در روز حنین خداوند سپاهیانی را فرستاد که شما آنان را نمیدیدید.

صفحه 216 از 305 خلاصه درس
ص: 205
امسُلیم به پیامبر گفت: یا رسول الله (ص) دیدي اینان چگونه تو را تسلیم دشمن کرده و فرار کردند و شما را تنها گذاشتند؟!
خداوند خود کفایت » : هنگامی که به آنان دسترسی پیدا کردي عفوشان مفرما و آنان را همانند مشرکان بکش. حضرت فرمود
.« میکند و عافیت الهی گستردهتر از این است
جنگ طائف: طائف پس از خیبر دومین شهر حصارداري بود که سپاه اسلام با آن مواجه شد. فراریان هَوازِن و ثقیف سه دسته
شدند؛ گروهی از جمله مالک فرمانده سپاه شرك به طائف، دستهاي به اوطاس و عدهاي هم به نَخْلَه رفتند. رسول خدا سوارانی را
براي سرکوبی آنان به نخله فرستاد. سپاهی را نیز به فرماندهی ابوعامر اشعري، عموي ابوموسی اشعري به اوطاس اعزام کرد. ابوعامر
ضمن جنگ سختی کشته شد. او قبل از شهادت ابوموسی را به جاي خود نصب کرد. ابوموسی جنگ را ادامه داد و پس از شکست
دشمن نزد پیامبر بازگشت. تعداد زیادي از ثقیفیان که همراه فرمانده شورشیان مالک بن عوف به طائف رفته بودند داخل قلعه بسیار
مستحکم آن شهر شده و موضع گرفتند. درون قلعه چاه آب و غذاي یک سال وجود داشت و نیازي به خارج شدن از قلعه نبود.
رسول خدا نیز همراه سپاه اسلام به قصد محاصره طائف حرکت کرد. پیامبر کنار قلعه شهر طائف اردو زد و شهر را محاصره کرد.
ثقیفیان که دیدند تاب و توان مبارزه با سپاه اسلام را ندارند داخل قلعههاي خود موضع گرفتند و بیرون نیامدند.
پیامبر (ص) براي آنکه بتواند با کمترین کشته و خونریزي دشمن را به تسلیم وادار سازد، دستور داد تاكها را قطع کنند و
بسوزانند. در این

صفحه 217 از 305 خلاصه درس
ص: 206
هنگام التماس و استغاثه دشمن شروع شد. روزي نافع بن غیلان با گروهی از سواران ثقیف از قلعه طائف خارج شد. امیرالمؤمنین
(ع) در وادي وَجّ با آنان برخوردند و نافع را کشت. مشرکان فرار کردند و این باعث وحشت ثقیف شد. بدین جهت گروهی از
آنان نزد پیامبر آمدند و اسلام آوردند. رسول خدا براي گشودن دژ طائف از تمامی شیوههاي جنگی استفاده کرد ولی با سرسختی
که ثقیف از خود نشان داد موفق به فتح طائف نشد.
زُهَیر بن ابی سُلْمی از شعراي بزرگ جاهلیت و از سرایندگان معلَّقات هفتگانه مشهور عرب بود. دو پسر او به نام بُجَیر و کعب نیز از
شاعران نامدار عرب بودند. بجیر نزد رسول خدا آمد و اسلام آورد. چون خبر به کعب رسید اشعاري در سرزنش و ملامت برادر
خود و بر ضد رسول خدا سرود. بجیر در جنگ طائف همراه پیامبر بود، چون از طائف بازگشت نامهاي به کعب نوشت و گفت
بدانکه هر کس در حال توبه و پشیمانی نزد رسول خدا بیاید او را میبخشاید. کعب نیز اسلام آورد و چکامه بسیار زیبایی در مدح
رسول خدا سرود و راهی مدینه شد.
در سال هشتم حضرت زینب دختر رسول خدا (ص) همسر ابوالعاص بن ربیع بر اثر جراحت و بیماري که از ضربت هَبّار به او رسیده
بود درگذشت و رحلت او موجب تأثر شدید پیامبر گردید.
در ذيالحجه سال هشتم ابراهیم از ماریه قبطیه متولد شد. پیامبر گویا به یاد جدش ابراهیم خلیل نام فرزندش را ابراهیم گذاشت.
سریه امیرالمؤمنین به فلس: نیروهاي اسلام صبحگاهان بر سر قبیله طی هجوم بردند و در یک درگیري بیشتر آنان را اسیر کردند و
تعدادي

صفحه 218 از 305 خلاصه درس
ص: 207
شتر و گوسفند را به غنیمت گرفتند. علی (ع) به بتخانه فُلْس رفت و آن را ویران کرد. در یکی از مناطق غنایم و اسیران را تقسیم
کردند ولی از تقسیم اسیران خاندان حاتم خودداري شد.
عدي گوید: من به توصیه خواهرم به مدینه رفتم و در مسجد خدمت رسول خدا (ص) رسیدم. پیامبر (ص) مرا به خانه خویش برد.
از کارهاي حکیمانه وي فهمیدم که او پیامبر مرسل است، اسلام آوردم و نزد خانواده خویش بازگشتم.
خود آزمایی
1. علت فرار سپاه اسلام در جنگ حنین چه بود؟
2. ابوجرول چگونه و به دست چه کسی کشته شد؟
3. قهرمان جنگ حنین چه کسی بود؟
4. حضور فرشتگان را در جنگ حنین توضیح دهید.
5. چگونگی محاصره طائف را شرح دهید.
6. شعراي بزرگ جاهلیت را که اسلام آوردند نام ببرید.
7. نام پسر پیامبر (ص) از ماریه قبطیه چه بود؟
8. داستان اسلام آوردن عدي پسر حاتم طایی را توضیح دهید.

صفحه 219 از 305 خود آزمایی
ص: 208
درس چهاردهم